دانستن تفاوت میان استراتژی و تاکتیک برای موفقیت در بازاریابی ضروری است.
استراتژی، برنامهریزی چشم انداز کلی است که قبل از تاکتیکها صورت میپذیرد.
تصور کنید یک تکه زمین خالی دارید و میخواهید در آن یک خانه بسازید. چه میکنید؟ یک کامیون آجر میخرید و شروع میکنید به روی هم قراردادن آجرها؟ قطعاً این مسیر را طی نخواهید کرد! چرا که نهایتاً مخروبهای نا امن بیش نخواهید داشت.
یک بنّا و یک معمار پیدا میکنید و آنها همه چیز را، از کارهای اداری تا نوع شیرآلات مدنظر را برای شما برنامهریزی میکنند. قبل از هرگونه اقدام عملی برای ساخت و ساز، همه اینها برنامهریزی میشود.
این استراتژی است.
حال پس از استراتژی میدانید چه میزان آجر میخواهید، فونداسیون کجا باید باشد و چه نوع سقفی قرار است داشته باشید. اکنون میتوانید کارگر، نجار، لوله کش، برق کار و … بگیرید.
این تاکتیک است.
برای انجام موفقیت آمیز هر کار ارزشمندی هم به استراتژی نیاز دارید و هم به تاکتیک.
استراتژی بدون تاکتیک منجر به تحلیل فلج کننده میشود. هرقدر هم که بنّا و معمار در کارشان خبره باشند، ساختن خانه تا زمانی که یک کارگر آجرها را روی هم قرار ندهد شروع نمیشود. بالاخره زمانی فرا میرسد که میگویند:
«بسیار خب! نقشه ها الان به وضعیت مطلوب رسیده؛ تمام محورهای لازم برای ساخت را داریم، بیایید شروع کنیم.»
تاکتیک بدون استراتژی ، منجر به «سندروم شیء درخشان» میشود. تصور کنید بدون هیچ نقشهای شروع به ساختن یک دیوار کنید و در پایان متوجه شوید که ساختن آن اشتباه بوده است یا فونداسیون را میریزید و بعد متوجه میشوید برای آن خانه مناسب نیست یا جایی برای استخر حفر کنید که آن هم اشتباه باشد؛ مسلماً راه بهجایی نخواهید برد. بسیاری از صاحبان کسبوکارها دقیقاً به همین شکل بازاریابی میکنند. آنها تعدادی از تاکتیکها را بهطور تصادفی به امید جذب مشتری انجام میدهند. سایتی را طراحی میکنند که درنهایت همان بروشور تبلیغاتی آنهاست یا در شبکههای اجتماعی شروع به تبلیغ میکنند چون جدیدترین کاری است که همه انجام میدهند و …
شما برای موفقیت در کسبوکار هم به استراتژی نیاز دارید هم به تاکتیک. ابتدا استراتژی را مشخص میکنید و استراتژی مشخص میکند از چه تاکتیکهایی استفاده کنید. اینجاست که برنامه بازاریابی وارد عمل میشود. به برنامه بازاریابی خود مانند نقشه یک معمار برای جذب و حفظ مشتریان نگاه کنید.