برایان تیل در کتاب خود به نام «خلق برندهای مردمپسند» با برشمردن باورهای عامیانه زیر درباره برندینگ مینویسد:
اگر کار عامیانه را «کاری که مردم به طور طبیعی و در نبود دانش و آموزش انجام میدهند» تعریف کنیم؛ آن گاه متوجه میشویم که مدیریت اثربخش برند به هیچ وجه یک کار عامیانه نیست.
برای همین، اگر میخواهیم برندمان را درست مدیریت کنیم، در گام اول باید باورهای عامیانه درباره مدیریت برند را کنار بگذاریم. مهمترین باورهای عامیانه و عموما غلط در برندینگ عبارتند از:
هر چه منافع یک برند بیشتر باشد، جذابیت آن نیز بیشتر است:
این باور از آنجایی غلط است که مشتریان هدف نهایتا 3 منفعت یک محصول را بخاطر میسپارند و از سوی دیگر، مشتریان به جای منافع یک برند، به نقاط تمایز آن از رقبا اهمیت میدهند. پس در برندینگ نمیتوانیم روی افزایش تعداد منافع تمرکز کنیم.
هر چه تعداد مشتریان هدفمان بیشتر باشد، قدرت برندمان هم بیشتر است:
این باور به این دلیل غلط است که هر چه یک برند متمرکزتر باشد، قدرتش هم بیشتر است. یادمان باشد، انتخاب دقیق و هدفمند مشتریان هدف برند و به بیان دیگر، شناسایی کسانی که مشتری برندمان نیستند و نباید آنها را هدف بگیریم، گام نخست در مدیریت علمی یک برند است
سهم بازار مهمترین متغیر برای اندازهگیری میزان موفقیت یک برند است:
درست است که سهم بازار متغیر مهمی در اندازهگیری موفقیت یک برند است، اما مهمتر از آن، سهم برند از کیف پول مشتری است. برای همین، برندهای موفق سعی میکنند به جای سهم بازار، سهمشان از مجموع هزینههایی که مشتری در یک صنعت مشخص میکند را افزایش بدهند
اگر کیفیت برندمان بالا باشد، احتیاجی به تبلیغ نداریم و برندمان خودش مشهور میشود:
کیفیت، سنگ بنای یک برند موفق است، اما این به معنای تبلیغ نکردن نیست. به بیان دیگر، اگر ما محصول باکیفیتی داشته باشیم ولی تبلیغ نکنیم، مثل این است که در تاریکی به کسی چشمک بزنیم. شاید ما متوجه کارمان بشویم، ولی مخاطبمان متوجه ما نمیشود
نام برند باید خاص و متمایز از رقبا باشد:
درست است که نام برند مهمترین جزء از هویت برند است، اما نباید به گونهای انتخاب شود که مشتری نتواند حدس بزند کسب و کار و محصول برند چیست. یادمان باشد، برای جا انداختن یک نام بیربط به کسب و کار و محصول برندمان، باید هزینه گزافی را خرج تبلیغات کنیم، پس چه بهتر که یک نام مرتبط انتخاب کنیم.