رهبران، متولد نمیشوند بلکه ساخته میشوند. بهبیاندیگر، هرکسی میتواند تواناییهای لازم برای « گرفتن عملکرد عالی از کارمندان معمولی» و « جذب طرفدار در یک شرکت» را بیاموزد و به یک رهبر عالی تبدیل شود. بهبیاندیگر، همۀ رهبران موفق، زمانی یک دنبالهرو بودهاند ولی با تقلید از رفتارها و نگرشهای رهبران موفقی که میشناختند، بهمرور « اصول رهبری» را یاد گرفتند. مهمترین این اصول عبارتاند از:
حتما بخوانید: تعالی شخصی و رهبری
-
رهبری وابسته
هر شرکتی برای موفقیت در بلندمدت، به دو نوع رهبر نیاز دارد:
- رهبر تحولآفرین: رهبری است که مسیر آینده شرکت را بهخوبی تشخیص میدهد و کارمندان را برای رسیدن به آن آینده، تشویق و مجهز میکند.
- رهبر معاملاتی: رهبری است که فعالیتهای اصلی شرکت را با همکاری واحدهای مختلف به سمت هدف مدنظر شرکت هماهنگ و هدایت میکند. رهبر معاملاتی به این دلیل از رهبر تحولآفرین مهمتر است که شیوه رهبری کارمندان تغییر کرده چون دنیای امروزی، دنیایی نیست که یک کارمند را استخدام کنیم و به او حقوق بدهیم تا او هم وظایف محوله را با بالاترین عملکرد انجام بدهد. به همین علت است که رهبری تجاری را اینگونه تعریف میکنند: توانایی هدایت کارمندان عادی برای ارائه عملکرد عالی. ازاینرو، رهبرانی که برای هدایت کارمندانشان از عواملی مثل جایگاه سازمانی، پول یا قدرت استفاده میکنند، دیگر موفق نیستند و باید به سمت مدل جدیدی از رهبری حرکت کنند که اصطلاحاً به آن « رهبری وابسته» میگوییم.
در این مدل از رهبری تجاری، کارمندان از روی اختیار و تمایلشان است که تصمیم میگیرند دستورات یک فرد را بپذیرند و دنبالهرو او بشوند. به همین دلیل، رهبری تجاری را میتوانیم اینگونه هم تعریف کنیم: توانایی جذب دنبالهرو و طرفدار در یک شرکت
نکته مهم اینکه رهبران، متولد نمیشوند بلکه ساخته میشوند. بهبیاندیگر، هرکسی میتواند تواناییهای لازم برای « گرفتن عملکرد عالی از کارمندان معمولی» و « جذب طرفدار در یک شرکت» را بیاموزد و به یک رهبر عالی تبدیل شود. بهبیاندیگر، همه رهبران موفق، زمانی یک دنبالهرو بودهاند ولی با تقلید از رفتارها و نگرشهای رهبران موفقی که میشناختند، بهمرور « اصول رهبری» را یاد گرفتند. مهمترین این اصول عبارتاند از:
- رهبران موفق، چشماندازی بلندمدت دارند، مأموریتی مشخص را برای شرکت متصورند و همه واحدهای شرکت را برای رسیدن به چشمانداز و انجام مأموریت آن بسیج میکنند.
- رهبران موفق، توانایی بالایی در تبدیل مأموریت به اهداف کلان و انگیزهبخش دارند، بهگونهای که همه کارمندان شرکت برای رسیدن به آن اهداف از جانشان مایه میگذارند. فقط یادمان باشد، اهدافی مثل افزایش فروش یا افزایش سهم بازار، جزء اهداف کلان و انگیزهبخش بهحساب نمیآیند.
- رهبران موفق هیچوقت منتظر اقدام دیگران نمیمانند بلکه انسانهای فعالی هستند که شبانهروز برای رسیدن به اهداف کلان و انگیزهبخش شرکتشان کار میکنند و از این طریق، دیگران را هم به فعالیت شبانهروزی تشویق میکنند.
- رهبران موفق خطاهای کارمندانشان را میبخشند به این امید که انگیزه آنها برای موفقیت در آینده را افزایش دهند، درحالیکه افراد عادی، با تمرکز بر زمان حال و گذشته، خطاهای کارمندانشان را خیلی سخت میبخشند.
- رهبران موفق، ریسکپذیرند و با خطر کردن در مواقعی که همه شرکتها محتاط عمل میکنند، شجاعت را در شرکتشان نهادینه میکنند. برای مثال، در زمان رکود بازار، خیلی از شرکتها به فکر کاهش بودجه تبلیغاتیشان هستند، اما رهبران تجاری موفق، بودجه تبلیغاتیشان را افزایش میدهند.
- رهبران موفق، بسیار صبورند و تمایل بالایی برای برندهشده دارند، برای همین هیچگاه دست از تلاش برای رسیدن به اهدافشان برنمیدارند.
- رهبران موفق، تفکر استراتژیک دارند به این معنا که وقتی میخواهند درباره موضوعی تصمیمگیری کنند، به جوانب مختلف آن فکر میکنند و همیشه از خود میپرسند: « اگر این کار را انجام بدهیم، چه منافع بلندمدتی نصیبمان میشود؟ واکنش رقبا و بازار چگونه خواهد بود؟ آیا مشتریانمان از این کار راضی خواهند شد؟»
- رهبران موفق، روی ایجاد « تمایزهای بنیادین از رقبا» تمرکز میکنند نه روی کارهای روزمره شرکت. برای این منظور، آنها روی « توانمندسازی شرکتشان برای رسیدن به مهمترین فرصتهای بازار در آینده» تمرکز میکنند.
- رهبران موفق توانایی خارقالعادهای در توضیح و تشریح اهداف، ایدهها و برنامههایشان دارند. به همین دلیل، همیشه مطمئن میشوند که کارمندانشان دلایل انتخاب آن اهداف، ایدهها و برنامهها را بهخوبی میدانند.
- رهبران موفق همیشه در دسترس کارمندانشان هستند و مثل ژنرالی که در خط مقدم حاضر است، در کنار کارمندانشان برای موفقیت شرکت میجنگند. به همین دلیل است که حداقل 25 درصد از وقتشان را با مشتریان شرکت میگذرانند.
-
شفافیت در رهبری
توانایی یک رهبر تجاری برای اعلام شفاف اهداف شرکت و انتظاراتش از کارمندان و مدیران شرکت، بیش از هر عامل دیگری روی موفقیت شرکت اثرگذار است بهگونهای که برخی تحقیقات نشان میدهد « شفافیت» تا%85 روی موفقیت شرکت اثر میگذارد. برای اجرای اصل شفافیت در رهبری باید این موارد را رعایت کنیم:
- ارزشهایمان را شفاف کنیم: رهبران موفق، ارزشها و اصول اخلاقی و کاریشان را مشخص و به همکارانشان اعلام و بهطور مرتب یادآوری میکنند. فقط یادمان باشد تعداد این ارزشها نباید از سه تا پنج ارزش بیشتر شود، چون در غیر این صورت، کسی به آنها اهمیت نمیدهد. نکته مهم دیگر اینکه تحقیقی که روی 500 شرکت برتر آمریکا انجامشده، نشان میدهد یکی از تفاوتهای اصلی این شرکتها با شرکتهای دیگر این است که شرکتهای برتر، ارزشهای کاریشان را مکتوب میکنند و در اختیار تمام کارمندان و واحدهای شرکت قرار میدهند.
- یک بیانیه اقدام تهیه کنیم: بیانیه اقدام، روش اجرای ارزشهای شرکت را به کارمندان شرکت نشان میدهد. برای مثال، فرض کنید « ارائه بهترین خدمات به مشتریان»، یکی از ارزشهای کاری ماست. برای تبدیل این ارزش به یک رفتار واقعی، میتوانیم بیانیه اقدامی با این مضمون تهیه کنیم: « در شرکت ما، هرکسی که با مشتری سروکار دارد، باید از جانودل و صادقانه برای خوشحالی و رضایت او هر کار معقولی را انجام بدهد.»
- اهدافمان را شفاف کنیم: رهبران موفق، اهداف چندلایه بلندمدتی دارند. منظور از اهداف چندلایه این است که صرفاً برای درآمد و سودآوری شرکت هدفگذاری نمیکنند بلکه برای تمام ابعاد کسبوکارشان مثل نوآوری، پایبندی به مسئولیتهای اجتماعی، آموزش و توسعه کارمندان و غیره هم هدفگذاری میکنند. برای این منظور میتوانیم به این سؤال جواب بدهیم: اگر هیچ محدودیتی نداشتیم و به ما پنج سال فرصت میدادند تا یک کسبوکار عالی راهاندازی کنیم، این کسبوکار چه ویژگیهایی داشت؟ ویژگیهایی که برای کسبوکار ایدئالمان ذکر میکنیم، اهداف بلندمدت ما در ابعاد مختلف آن کسبوکار را نشان میدهد.
- اهدافمان را به عدد تبدیل کنیم: بعد از تعیین اهدافمان باید آنها را به یک سری عدد تبدیل کنیم تا بتوانیم میزان دستیابی به اهدافمان را بهطور شفاف اندازهگیری کنیم. برای مثال، اگر « ارائه محصولات خلاقانه به بازار» جزء اهدافمان است، باید آن را به یک عدد تبدیل کنیم و مثلاً بگوییم: ما هرسال باید حداقل یک محصول خلاقانه موفق عرضه کنیم.
-
کنترل رهبری
وقتی صحبت از « کنترل» میشود، خیلیها بهاشتباه تصور میکنند وقتی رهبر یک شرکت هستند، منظور از کنترل، کنترل دیگران است، درحالیکه « کنترل رهبری» از این دو بُعد تشکیل میشود:
- کنترل فردی
- کنترل مسئولیتهای رهبری
« کنترل فردی»، یعنی توانایی مدیریت احساس و تفکر خود در هنگام بروز رخدادهای بزرگ. برای مثال، شرکتی را در نظر بگیرید که با مشکلات مالی شدیدی مواجه شده است. رهبر چنین شرکتی اگر « کنترل فردی» داشته باشد، احساسات و قدرت تفکرش را بهخوبی کنترل میکند تا بتواند شرکت را از مخمصه نجات بدهد و به مسیر موفقیت برگرداند.
تحقیقات بینالمللی مختلف نشان میدهند رهبرانی که « کنترل فردی» بالایی دارند، بر این باورند که « موفقیت شرکتمان بیش از آنکه تحت تأثیر نیروهای بیرونی مثل دولت، بازار و غیره باشد، تحت تأثیر تصمیمات خود شرکت قرار است.»
در حقیقت، طبق تئوری « منبع کنترل»، رهبرانی که « کنترل فردی» بالایی دارند، بهجای آنکه طبق انتظار و توقع دیگران عمل کنند، بر اساس آزادی عمل خودشان عمل میکنند. بهبیاندیگر، چنین رهبرانی وقتی به این نتیجه میرسند که انجام دادن یا ندادن یک کار به نفع شرکتشان است، آن کار را حتی اگر مورد فشار اطرافیانشان قرار بگیرند هم انجام میدهند یا نمیدهند. در مقابل، رهبرانی که « کنترل فردی» پایینی دارند، آزادی عمل چندانی در تصمیمگیری ندارند و بیشتر تحت تأثیر و نفوذ دیگران قرار دارند و برای راضی کردن آنهاست که تصمیم میگیرند کاری را انجام بدهند یا ندهند.
از طرف دیگر، کنترل مسئولیتهای رهبری به بیان ساده یعنی استفاده از قدرت و اختیارات رهبری برای رسیدن به اهداف شرکت، نه اهداف شخصی.
برای شناسایی چنین رهبرانی کافی است میزان مسئولیتپذیری رهبر موردنظر را اندازهگیری کنیم. بهطورکلی، تحقیقات نشان میدهند رهبرانی که مسئولیت تصمیماتشان را میپذیرند و پاسخگوی عملکردشان هستند، رهبرانی هستند که از قدرت و اختیاراتشان برای رسیدن به اهداف شرکت استفاده میکنند، حتی اگر در این مسیر کاملاً موفق نشوند.
در مقابل، رهبرانی که مسئولیت تصمیماتشان را نمیپذیرند و از پاسخگویی به عملکردشان طفره میروند و شکستها را به زیردستان و موفقیتها را به خودشان نسبت میدهند، رهبرانیاند که از قدرت و اختیاراتشان برای منافع شخصیشان استفاده میکنند نه منافع شرکت. درنتیجه، اگر میخواهیم اصل « کنترل در رهبری» را بهخوبی اجرا کنیم، باید:
- تمرین کنیم تحت تأثیر دیگران قرار نگیریم و آن تصمیمی را بگیریم که برای شرکتمان مفید است، حتی اگر دیگران از ما ناراحت شوند.
- اگر در کارمان شکست خوردیم، بهجای بهانهگیری، مسئولیت شکست را بپذیریم و آن را جبران کنیم.
- بهجای شکایت از عوامل بیرونی و نسبت دادن مشکلات به آنها، روی تقویت عوامل درونی شرکتمان تمرکز کنیم.
- سعی کنیم هیچوقت زیردستانمان را بهصورت عمومی موردانتقاد قرار ندهیم. اگر کسی از همکارانمان اشتباه کرد، اشتباهش را بهصورت خصوصی به او تذکر بدهیم، سپس با او روی روش جبران آن اشتباه به توافق برسیم.
-
شخصیت رهبری
مهمترین مسئولیت یک رهبر این است که الگویی برای دیگران باشد. برای انجام این مسئولیت باید « شخصیت رهبری» داشته باشیم. رهبران باشخصیت عموماً این ویژگیهای رفتاری رادارند:
- صداقت: رهبران واقعی همواره گفتار و رفتاری صادقانه دارند و ظاهر و باطنشان یکی است. رهبران بزرگ چه با دیگران و چه با خودشان رو راست هستند، هیچگاه دیگران یا خودشان را فریب نمیدهند و هیچ حرف یا رفتار نادرستی از ایشان سر نمیزند.
- انتخاب درست: انسان را میتوانیم « موجود انتخابکننده» بنامیم، چون هرکدام از ما روزانه صدها نوع انتخاب انجام میدهیم. وقتی یک حرف یا رفتار را انتخاب میکنیم، به این معناست که دهها حرف یا رفتار دیگر را کنار میگذاریم. به همین دلیل، انتخابهای ما نشان میدهند که چه چیزهایی برای ما مهم هستند و چه چیزهایی بیاهمیت. رهبران بزرگ همواره بهخصوص در شرایط سخت « گفتار و رفتار درست» را انتخاب میکنند، حتی اگر این کار هزینههای بالایی برایشان داشته باشد.
- پایبندی به ارزشها: رهبران بزرگ در تمام شرایط به ارزشهای شرکتشان پایبندند و تحت هیچ شرایطی این ارزشها را زیر پا نمیگذارند. برای مثال، توماس واتسون، شرکت آیبیاِم را بر اساس سه ارزش مهم پایهگذاری کرد: احترام به تمام کارمندان، ارائه بهترین خدمات به مشتریان، انجام تمام کارها به بهترین نحو ممکن. وی با پایبندی به این ارزشها توانست آیبیام را به بزرگترین شرکت کامپیوتری در دنیا تبدیل کند.
- تسلط بر نفس: رهبران بزرگ تسلط بالایی بر نفس خویش دارند به این معنا که تا جای ممکن منطقی و بهدوراز احساسات تصمیمگیری و رفتار میکنند و در رهبری کسبوکارشان، مسائل و علائق شخصیشان را دخالت نمیدهند.
- استقامت: آلبرت گِرِی، از معروفترین مشاوران مدیریت در آمریکا، پس از 13 سال مطالعه زندگی رهبران بزرگ، خلاصه تحقیقاتش را در این جمله خلاصه کرد: « رهبران بزرگ، برخلاف رهبران معمولی، استقامت بالایی برای رسیدن به موفقیت دارند و هیچگاه دست از تلاش برنمیدارند.» دِنیس وِیتلی، یکی دیگر از مشاوران مدیریت در آمریکا، خصوصیت استقامت در رهبران بزرگ را اینگونه تعریف میکند: « رهبران بزرگ برای رسیدن به اهدافشان سخت تلاش میکنند، ولی رهبران معمولی برای خلاص شدن از استرس و انتقاد دیگران».
-
شایستگی رهبری
مهمترین ویژگی رهبران بزرگ، تعهد همیشگی ایشان به « انجام همه کارها به بهترین شکل ممکن» است. در حقیقت، رهبران بزرگ این روحیه را درونشان نهادینه کردهاند که « همه کارهایم را باید با بالاترین کیفیت انجام بدهم حتی اگر این کار خیلی طول بکشد یا خیلی سخت باشد.» ما به این روحیه اصطلاحاً « شایستگی رهبری» میگوییم.
بهبیاندیگر، میتوان گفت رهبران بزرگ به این دلیل به رهبرانی بزرگ تبدیلشدهاند که در شروع کارشان تصمیم گرفتند در کارشان به بهترین تبدیل شوند. برای مثال، توماس ادیسون درزمانی که میخواست شرکت جنرال الکتریک را تأسیس کند، قانون بسیار مهمی را پایهگذاری کرد که …
برای مطالعه ادامه محتوا فایل زیر را دانلود کنید.